گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر اثنی عشری
جلد اول
[سوره البقرة ( 2): آیه 258 ]...



ص : 465
أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِي حَ اجَّ إِبْراهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّیَ الَّذِي یُحْیِی وَ یُمِیتُ قالَ أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ قالَ إِبْراهِیمُ
( فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي کَفَرَ وَ اللَّهُ لا یَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ( 258
ص: 466
چون حق تعالی بیان فرمود که من ولیّ مؤمنانم و کفار را غیر از طاغوت ولی نباشد، بعد از آن براي ثبوت این مطلب و تسلیه خاطر
پیغمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قضیه نمرود و حضرت ابراهیم علیه السّلام را بیان فرماید:
أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِي حَاجَّ: آیا ندیدي به دیده بصیرت و نظر ننمودي و علم نداري به حال آن کسی که از روي عناد و لجاج محاجه
صفحه 267 از 303
نمود، إِبْراهِیمَ فِی رَبِّهِ: با حضرت ابراهیم علیه السّلام در اثبات ربوبیت و یگانگی خدا. أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ: و بر این محاجه جرئت
نمود به سبب آنکه عطا فرموده بود خداي تعالی او را پادشاهی، یعنی مغرور شدن او به سلطنت او را بر این محاجه داشت. مراد
نمرود بن کنعان است که به جهت غرور او به سلطنت و تصرف او در زمین، بناي تجبر و تکبر و طغیان را گذاشته ادعاي خدائی
نمود. پس از شکستن حضرت ابراهیم علیه السلام بتها را و رأي ارکان دولت به سوزانیدن او قرار گرفت. نمرود امر به احضار او
نمود، گفت: خداي تو کیست و حجت تو چیست. از حضرت صادق علیه السّلام مروي است که محاجه او بعد از انداختن حضرت
ابراهیم علیه السّلام را به آتش و سرد و سلامت شدن آتش بود. وقتی که آن را دید تعجب نموده گفت: خداي تو کیست و با او
«1» . محاجه نمود
إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ: وقتی که حضرت ابراهیم علیه السّلام گفت در جواب نمرود: رَبِّیَ الَّذِي یُحْیِی وَ یُمِیتُ: پروردگار من آن ذاتی است
که به قدرت کامله زنده میگرداند و میمیراند به این وجه که ایجاد حیات و موت در اجساد فرماید: قالَ أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ: گفت
نمرود در جواب حضرت ابراهیم علیه السلام من هم زنده نمایم به عفو و میمیرانم به قتل.
__________________________________________________
. 1) تفسیر صافی، جلد اوّل، صفحه 286 )
ص: 467
فرستاد یکی از محبوسین را که امید زندگانی او قطع بود، آورده آزاد کرد، گفت: الحال مرده را زنده نمودم. و دیگري را بیتقصیر
کشت، گفت:
اکنون زنده را میراندم. اعتقاد آن یاغی طاغی آن بود که احیاء، به عفو و اماته به قتل است، و ندانست که زنده کردن و میراندن به
خلق حیات و موت است در اجساد و این قدرت را جز قادر متعال کسی دارا نیست. یا آنکه خود باطنا میدانست اما ظاهرا بر حضّار
مجلس تدلیس نمود، لا جرم حضرت به حجتی واضحتر انتقال نمود.
قالَ إِبْراهِیمُ فَإِنَّ اللَّهَ: فرمود حضرت ابراهیم علیه السلام. پس بتحقیق خداي تعالی به قدرت کامله، یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ:
میآورد آفتاب را هر روز از افق شرقی که محل طلوع است، اگر تو قادر هستی، فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ: پس بیاور تو آن را از جانب
غربی که محل غروب آنست. این محاجه فی الحقیقه عدول است از مثال خفی به مثال جلی از مقدورات حضرت سبحانی که غیر او
از اتیان به آن عاجز است. چون نمرود عاجز شد از این قدرت، فَبُهِتَ الَّذِي کَفَرَ: پس مبهوت و متحیر گشت آن کسی که کافر بود،
یعنی نمرود، و حجت او منقطع شد و نتوانست در مقابل حجت قاطعه حضرت ابراهیم علیه السلام روي نماید و سخنی تکلم کند. وَ
اللَّهُ لا یَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ: و خداي تعالی راه ننماید به طریق آوردن حجت گروه ستمکاران را که به جهت امتناع از قبول هدایت
ظلم بر نفسهاي خود کردهاند. یا راه نجات و طریق بهشت را در روز قیامت به او ننماید.
از حضرت صادق علیه السلام مروي است که چون نمرود شخصی را کشت، حضرت ابراهیم علیه السلام فرمود: زنده کن کسی را
که کشتهاي اگر راستگو هستی. نمرود فرو ماند، و حضرت چون در حجت بر او غالب شد، جهت مبالغه و تأکید در اثبات حق و
الزام او حجت دوم را اقامه فرمود.
هلاك نمرود: در منهج- خداي تعالی ثانیا حضرت ابراهیم علیه السلام را امر فرمود به دعوت نمرود، و وعده فرمود که اگر ایمان
آري بر سلطنت
ص: 468
مستقر و الا هلاك کنم، تا سه مرتبه نمرود امتناع نمود، گفت: اگر خداي تو قادر است بگو لشگر جمع کند تا محاربه کنیم. لشگر
بسیار مهیا نموده گفت لشگر من اینست و از لشگر خداي تو اثري ظاهر نیست. حق تعالی خطاب به جبرئیل که از مخلوقات من
صفحه 268 از 303
کدام ضعیفتر است. عرض کرد:
پشه. فرمود: کدام نوع آنها ضعیفترند؟ عرض کرد: پشه فلان دریا.
حق تعالی امر فرمود ملکی را که موکل بر آنها بود یک در بگشا تا برخی از آنها متوجه شهر نمرود شوند. به فرمان الهی چندان پشه
بیرون آمد که آفتاب را پوشانید مقدمه عذاب نازل شد. نمرود در قصري که هیچ فرجه نداشت مخفی شد، به امر الهی به یکبار پشه
به سر لشگریان او ریزان و گوشت و پوست آنان را خورده و استخوان آنها باقی ماند و یک پشه هم داخل قصر او و لب او را گزیده
و رم نمود داخل در دماغ او شد مغز سر او را خوردن گرفت. مدت مدیدي به این عذاب مبتلا بود، آخر الامر مقرر نمود امراء و
ارکان دولت که حاضر میشدند مطرقهاي به سر او زنند تا قدري راحتی یابد. عاقبت به تنگ آمدند، یکی از آنها روزي مطرقه را به
«1» . شدت تمام به سرش زده به درك واصل شد، مغز سرش شکافته و حیوانی مانند گنجشک از کله او پرواز نمود
__________________________________________________
. 1) منهج الصادقین، جلد دوّم، صفحه 103 )
ص: 469
[سوره البقرة ( 2): آیه 259 ]... ص : 469
أَوْ کَالَّذِي مَرَّ عَلی قَرْیَۀٍ وَ هِیَ خاوِیَۀٌ عَلی عُرُوشِها قالَ أَنَّی یُحْیِی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَۀَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ
یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَۀَ عامٍ فَانْظُرْ إِلی طَعامِکَ وَ شَرابِکَ لَمْ یَتَسَ نَّهْ وَ انْظُرْ إِلی حِمارِكَ وَ لِنَجْعَلَکَ آیَۀً لِلنَّاسِ وَ انْظُرْ إِلَی
( الْعِظامِ کَیْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکْسُوها لَحْماً فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ( 259
أَوْ کَالَّذِي مَرَّ عَلی قَرْیَۀٍ: یا خبر نداري مثل آن کس را که گذشت بر شهري، وَ هِیَ خاوِیَۀٌ عَلی عُرُوشِها: در حالتی که آن شهر افتاده
بود بر سقفهاي خود، یعنی اول سقفها خراب شده بود بعد دیوارها، و این نهایت خرابی است. اشهر آنست که این گذرنده بر این
شهر خراب، عزیر پیغمبر علیه السّلام بود چنانچه سؤال راهب از حضرت کاظم علیه السّلام و جواب آن حضرت دال است بر آن.
پس از ملاقات، سؤال نماید در بهشت درختی است طوبی، ما گوئیم در خانه عیسی علیه السّلام و شما میگوئید در خانه حضرت
محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و شاخههاي آن در تمام خانههاي بهشت است مثال آن در دنیا چیست؟
فرمود: مثال آفتاب است که صبح از مشرق ظاهر و چون به قطب فلک رسید هیچ موضعی نباشد مگر شعاعی از آن در آنجا تابد.
راهب گفت: راست گفتی. پرسید: اهل بهشت هر چند طعام میخورند نقصان نیابد.
فرمود: مثال آن کتاب خدا است که هر چه تلاوت نمایند و در انواع علوم آن از تفسیر و تأویل و حدود و احکام حلال و حرام بیان
کنند به عشري از اعشار آن نمیرسند.
راهب گفت: راست گفتی. پرسید: اهل بهشت طعاء و شربتها هر چه میخورند بول و غایط ندارد مثال آن در دنیا چیست؟
ص: 470
فرمود: جنین در رحم مادر هر چه میخورد فضلات ندارد.
راهب گفت: راست گفتی پرسید: کلید بهشت از طلا است یا نقره؟
حضرت فرمود: زبان مؤمن است به کلمه لا اله الا اللّه.
راهب گفت: راست گفتی. گفت: مسئلهاي پرسم که درمانی.
حضرت فرمود: اگر جواب دهم ایمان آوري و به دین ما داخل شوي؟
گفت: بلی. و عهد نمودند. پرسید: خبر ده مرا از آن توأم که بیک شکم از مادر متولد شدند و چون مردند یکی را صد سال و
صفحه 269 از 303
دیگري دویست سال عمر بود.
امام علیه السلام فرمود: عزیز و عزیر بودند. توأم و در یکشب متولد و پنجاه سال با هم بودند، بعد عزیر متوجه بیت المقدس شد به
قریه ساباد رسید موضعی دید ویران، اما درختان میوه بسیار، قدري انجیر و انگور چیده در سایه درختی نشست، انجیري چند بخورد،
باقی را گذاشت و انگور را فشرده قدري تناول و بقیه را در مشک ریخت، و الاغ خود را بسته تکیه به دیواري نموده نظر میکرد آن
را خراب، و مردم را هلاك دید. از روي تعجیب و سؤال از کیفیت بعث، قالَ أَنَّی یُحْیِی هذِهِ اللَّهُ: گفت چگونه و بر چه وجه زنده
فرماید خداوند اهل این شهر را، بَعْدَ مَوْتِها: بعد از مردن آنها و انفصال، فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَۀَ عامٍ، پس بمیرانید او را خداي تعالی صد
سال، یعنی مدت صد سال او و الاغ او را مرده گذاشت، ثُمَّ بَعَثَهُ: پس زنده فرمود او را و در آن مدت او و مرکوبش را از نظر مردم
پوشانید و از سباع محفوظ ماند. وقتی زنده شد آفتاب غروب نکرده بود ملکی از جانب خدا، قالَ کَمْ لَبِثْتَ: گفت چقدر درنگ
کردي اینجا، قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ: عزیر گفت درنگ نمودهام یک روز یا بعض از روز. قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَۀَ عامٍ: ملک گفت: نه
چنانست که گمان بردهاي، بلکه درنگ کردهاي اینجا صد سال، یعنی در این صد سال مرده بودي. عزیر نگاه کرد اوضاع را طور
دیگر دید، تعجب او زیاده شد ثانیا آن ملک گفت: فَانْظُرْ إِلی طَعامِکَ وَ شَرابِکَ: پس نظر کن به طعام خود که انجیر است و تفسیر
اثنا عشري، ج 1، ص: 471
آشامیدنی خود که آب انگور است، لَمْ یَتَسَ نَّهْ: هیچ تغییر نیافته آن طعام و آب بمرور ایام، و حال آنکه سریع الفساد و قلیل الدوام
است. وَ انْظُرْ إِلی حِمارِكَ: و نظر کن به مرکب خود دراز گوش که استخوانهاي او باقیمانده و تمام اجزایش متفرق گشته و حال
آنکه بالنسبه بقایش بیشتر و فسادش دیرتر میباشد. وَ لِنَجْعَلَکَ آیَۀً لِلنَّاسِ: و هر آینه قرار دهیم زنده شدن تو و مرکب تو را بعد از
صد سال نشانه و عبرت براي مردمان که در حشر اجساد شک دارند. وَ انْظُرْ إِلَی الْعِظامِ: و نظر کن به استخوانهاي مرکب خود تا
ببینی که به قدرت کامله، کَیْفَ نُنْشِزُها: چگونه بعضی بر بالاي بعضی مرکب میسازیم و به یکدیگر وصل میکنیم. ثُمَّ نَکْسُوها
لَحْماً: پس بپوشانیم آن استخوانها را گوشتی. عزیر در استخوانها نظر میکرد، ندائی شنید: اي گوشت و پوست ریخته و اجزاي
متفرقه جمع شوید به قدرت ربانی. تمام اجزاي متشتته مجتمع شده صورت بدن او تسویه یافت و روح در جسدش داخل، فورا
برجست و نعرهزدن گرفت فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ: پس چون ظاهر شد براي عزیر نشانهها و آیات قدرت حق تعالی در زنده کردن
مردگان به طریق معاینه، گفت: میدانم حالا بالعیان چنانچه دانسته بودم قبل از این به استدلال و بیان. أَنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ:
بدرستی که خداي تعالی بر همه چیز از میراندن و زنده کردن و غیر آن قادر و توانا است. پس عزیر بر مرکش سوار شده به شهر
آمد و با برادر خود پنجاه سال دیگر بماند و در یک روز وفات کردند.
چون پیر راهب این کلام را از حضرت کاظم علیه السّلام شنید، گفت:
راست گفتی و من شهادت میدهم خدا یک است و حضرت محمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پیغمبر او است به حق پس آن
«1» . جماعت که پاي منبر بودند ایمان آوردند
تنبیه: آیه شریفه را دلالاتی است:
__________________________________________________
. 1) منهج الصادقین، جلد دوّم، صفحه 107 تا 110 )
ص: 472
اول: ثبوت قدرت تامه ذات سبحانی بر زنده نمودن مردگان روز قیامت براي پاداش اعمال.
دوم: دال است بر صحت رجعت آل محمّد علیهم السلام و مؤمنان در آخر الزمان، چنانچه عزیر را بعد از صد سال خداوند دو مرتبه
به دنیا عودت داد. اگر رجعت به دنیا بعد از موت محال بودي، هر آینه رجعت عزیر واقع نشدي و حال آنکه صریح آیه شریفه و
صفحه 270 از 303
قابل انکار نخواهد بود.
سوم: دال است بر بطلان کسانی که استبعاد نمایند از طول عمر مبارك حضرت حجۀ بن الحسن العسکري عجل اللّه فرجه زیرا:
اولا- هرگاه حق تعالی طعام و شراب سریع التغیر و الزوال را مدت صد سال از تغییر و تبدیل نگاهدارد، چرا نشاید روح عالم امکان
و قطب دائره زمان، وجود مبارك امام زمان را در کنف حمایت خود حفظ فرماید که آثار طبیعیه در آن حضرت تأثیر نیابد پس
منکر آن، منکر قدرت سبحانی خواهد بود.
ثانیا- زمان را تأثیر در اعمار نیست زیاده و نقصان آن از افاعیل قادر متعال است، بنابر صلاحی که میداند. بلی، عادت به اقدار
متقاربه جاري است اما اعمار متطاوله محال نیست و عادت هم در تحت قدرت الهی باشد، پس البته قدرت دارد بر آنکه یک نفر را
براي بقاي نظام عالم برقرار بدارد.
ثالثا- امام زمان، قطب دائره امکان، و مدار چرخ، بیمحور محال است بنابراین آن حضرت زنده و در پس پرده غیب مستور و حتما
ظاهر خواهد شد و دنیا را پر از عدل و داد خواهد کرد.
تتمه: ابن عباس نقل نموده چون عزیر علیه السّلام به شهر آمد، دیوارها و خانهها و اوضاع را برخلاف دید. در خانه خود آمد در زد،
کنیزکی در وقت رفتن بیست ساله بود در معاودت صد و بیست ساله و کور و زمین گیر شده بود. صدا زد: کیست؟ گفت، من عزیر
هستم. عجوزه گفت: سبحان اللّه صد سال است مفقود شدهاي. عزیر گفت: چنین است خدا مرا میراند و
ص: 473
اکنون زنده نمود. پیرزن گفت: عزیر مستجاب الدعوه بود، اگر تو هستی دعا کن خدا چشمان مرا شفا دهد و به دعاي عزیر شفا
یافت دست او را گرفته به محافل بنی اسرائیل آمده گفت: مژده باد شما را که عزیر آمد. پسر عزیر که صد و هیجده سال و پیر و
ضعیف شده بود گفت: عزیر را خالی در میان کتفین بود او را مشاهده، ایمان آورد. قوم گفتند: تورات را عزیر حفظ بود و تورات
را آوردند. حضرت خواند مطابق بود همگی تصدیق نمودند.
و از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام مروي است که وقتی عزیر از خانه بیرون آمد پنجاه ساله و عیالش حامله بود. پس از مراجعه
«1» . پسرش صد ساله و خود پنجاه ساله بود این از آیات الهی است
[سوره البقرة ( 2): آیه 260 ]... ص : 473
وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلی وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی قالَ فَخُ ذْ أَرْبَعَۀً مِنَ الطَّیْرِ فَصُ رْهُنَّ إِلَیْکَ
( ثُمَّ اجْعَلْ عَلی کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیاً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ( 260
بعد از آن آیتی دیگر از شواهد قدرت خود در زنده نمودن مردگان بیان فرماید:
وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ: و یاد بیاور زمانی را که گفت حضرت ابراهیم علیه السّلام، رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی پروردگار من چگونه و به
چه کیفیت زنده فرمائی مردگان را. قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ: فرمود خداي
__________________________________________________
. 1) تفسیر مجمع البیان، جلد اوّل، صفحه 370 )
ص: 474
تعالی آیا ایمان نیاوردي به اینکه قادر هستم بر زنده کردن به اعاده ترکیب و حیات. قالَ بَلی وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی، گفت ابراهیم علیه
السّلام بلی ایمان دارم به کمال قدرت تو و لکن این سؤال نمودم تا ساکن و مطمئن گردد قلب من به معاینه چگونگی آن.
تبصره: حق تعالی با آنکه عالم بود که حضرت ابراهیم علیه السّلام اعرف مردمان است به ایمان زنده شدن مردگان، اما در مقابل
صفحه 271 از 303
سؤال او این کلام را فرمود تا به جواب او شنوندگان غرض او را بفهمند و بدانند که آن حضرت مرتبه علم الیقین را دارا بود و تمنا
نمود تا درجه عین الیقین براي او منکشف گردد چنانچه از حضرت رضا علیه السّلام سؤال نمودند: آیا در قلب حضرت ابراهیم علیه
السّلام شکی بود؟ فرمود: نه، و لکن از خدا طلب زیادتی در یقین نمود. و نیز مأمون از حضرت رضا علیه السّلام سؤال نماید از این
آیه، حضرت فرماید: بدرستی که حق تعالی وحی فرمود به حضرت ابراهیم علیه السّلام: بتحقیق من اتخاذ نمایم از بندگان خود
خلیلی را که سؤال کند زنده شدن مردگان را، اجابت کنم. پس در نفس حضرت واقع شد که آن خلیل او باشد. پس عرض کرد:
پروردگارانشان ده مرا چگونه زنده فرمائی مردگان را؟ فرمود: آیا ایمان نداري؟ عرض کرد: بلی، و لکن براي آنکه مطمئن شود
قلب من بر آنکه خلیل تو منم. بنابراین دو حدیث اشکالی در آیه نخواهد بود. قالَ فَخُذْ أَرْبَعَۀً مِنَ الطَّیْرِ: فرمود خداي تعالی پس بگیر
و تخصیص طیور «1» . چهار مرغ را و آنها کبوتر و خروس و زاغ و طاووس بودند چنانچه از حضرت صادق علیه السّلام مروي است
به جهت آنست که اقرب به انسان و اجمع باشد خواص حیوان را. فَصُ رْهُنَّ إِلَیْکَ: پس میل ده و ضم کن آنها را بسوي خود، یعنی
هر یک را به دست و صورت و اشکال آنها را خوب تأمل کن و دقایق بیّنه هر یک را به
__________________________________________________
1) تفسیر برهان، جلد اوّل، صفحه 249 حدیث دوّم [در این روایت نام پرندگان کرکس، مرغابی، طاوس و خروس آمده است، امّا )
در روایت سوّم که منقول از امام صادق میباشد، نام پرندگان همانست که در متن ذکر شده است.
ص: 475
نظر دقیق ببین تا بعد از زنده شدن آنها بر تو مشتبه نشود. یا مجتمع ساز اجزاي ابدان ایشان را با یکدیگر و پس از پاره کردن و
متفرق نمودن اجزاي آنها سرهاي آنها را به دست خود نگهدار. ثُمَّ اجْعَلْ عَلی کُلِّ جَبَلٍ: پس از امتزاج قرار ده بر هر کوهی که
نزدیک تو و قادر هستی، مِنْهُنَّ جُزْءاً: از آن مرغان بهم آمیخته جزئی را، یعنی بر هر کوهی که ممکن است جزئی از آن را بگذار،
چه قسمت این اجزاء به تمام کوهها متعذر باشد (این کلام از قبیل ایراد عام و اراده خاص است) ثُمَّ ادْعُهُنَّ: پس بخوان آن مرغان را
به نامهاي آنها به اذن خداي تعالی اجابت نموده، یَأْتِینَکَ سَعْیاً: بیایند تو را در حالی که شتاب کنندهاند درآمدن یا پریدن. وَ اعْلَمْ أَنَّ
اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ: و بدان بدرستی که خداي تعالی غالب است بر هر شیئی و عاجز نخواهد بود از آنچه اراده فرماید. حکیم است یعنی
محکم کار و آنچه فرماید از روي حکمت و مصلحت باشد.
علامه مجلسی رضوان اللّه علیه به سند معتبر از حضرت باقر علیه السّلام روایت نموده که گرفت چهار مرغ را و بعد از کشتن پرهاي
آنها را کنده و در هاون گذاشت کوبید بهم آمیخته شد، پس متفرق نمود اجزاي آنها را و هر کوهی جزئی از آن گذاشت و به
نامهاي خود خواند. پس آمدند به سرعت به سوي او. و حضرت نظر میکرد به اجزاي آنها که چگونه از میان جزءها از کوهی به
کوهی پرواز و نگاه میکرد رگهاي هر یک که بیرون میآیند و به بدنها متصل میشدند تا بالهاي آنها تمام شد. پس یکی به سوي
«1» . حضرت پرواز کرد سر دیگري را نزدیک برد قبول نکرد و به سر خود متصل شد
تحقیق: محققان گفتهاند ذبح طیور اربعه اشاره است به آنکه کبوتر که پیوسته با مردم مستأنس است، بکش و رشته الفت ببر.
خروس را که همواره مایل شهوت است ذبح کن و خود را از بند شهوت برهان. زاغ را که منبع
__________________________________________________
. 1) بحار الانوار، جلد 12 ، صفحه 73 ، حدیث 22 )
ص: 476
حرص است به قتل آر و صفت حرص و آز را بگذار. طاووس را که مجمع زینت است، بکش و دیده همت از آرایش دنیا فرو بند
که هر کس به تیغ مجاهده این چهار صفت را منخلع سازد، حیات ابدي و سعادت سرمدي یابد.
صفحه 272 از 303
نزد بعضی چهار صفت از طبایع ارکان اربعه در آدمی پدید آمده و ذبح آنها به تیغ مخالفت لازم است: 1- صولت کبر که نتیجه
- آتش است. 2
داعیه شهوت که ثمره هواست. 3- تکاپوي حرص که عادت آب است.
-4 تیرگی امساك که صفت خاك است. لکن این بیانات مستند به حدیث نیست.
[سوره البقرة ( 2): آیه 261 ]... ص : 476
مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّۀٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَۀٍ مِائَۀُ حَبَّۀٍ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ
(261)
بعد از آن به جهت ترغیب و تحریص بندگان به انفاق در راه خدا بیان میفرماید:
مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ: مثل انفاق کسانی که بیشایبه غرض انفاق میکنند، أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ: مالهاي خود را در راه خدا مانند جهاد
و تعظیم شعائر دین و اعلاي کلمه حقه و نشر احکام خدا و غیره از خیرات و مبرات چنانچه از حضرت صادق علیه السّلام مروي
کَمَثَلِ حَبَّۀٍ أَنْبَتَتْ: مانند دانهاي است در زمین پاك که آن برویاند، سَبْعَ سَنابِلَ: «1» ، است
هفت خوشه به این قسم که هفت شعبه از اصل آن منشعب گردد و بر هر
__________________________________________________
[...] . 1) تفسیر مجمع البیان، جلد اوّل، صفحه 374 )
ص: 477
شعبهاي خوشهاي باشد. فِی کُلِّ سُنْبُلَۀٍ مِائَۀُ حَبَّۀٍ: در هر خوشه آن صد دانه که یکی را هفتصد دانه حاصل آید. غرض از این تمثیل
تصویر اضعاف و ترغیب متصدقان است که چون نظر به اجر کنند که یک درهم به هفتصد اجر است، پیوسته به تصدق و انفاق
اشتغال یابند. وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ: و خداوند زیاد فرماید این مضاعفه را که هفتصد است به هفت هزار یا بیشتر براي هر که
خواهد از منفقان به فضل خود برحسب حال منفق از اخلاص و رنج و زحمت او، و بدین جهت تفاوت اعمال عاملین است در
مقادیر ثواب رب العالمین. وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ: و خداي تعالی بسیار وسعت دهنده و بخشاینده است که یکی را هفتصد مرحمت نماید،
دانا میباشد به نیات منفقان و قدر انفاق و کیفیت آن.
تنبیه: آیه شریفه ترغیب است به انفاق در راه خدا که یکی به هفتصد ثواب است، و چون فیض الهی تناهی ندارد و منع فیض از
فیاض مطلق قبیح است، پس به حکمت و مصلحت خود عطا فرماید هر که را خواهد و مصلحت باشد.
و حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: الایدي ثلاث فید اللّه العلیا و ید المعطی الّتی تلاها و ید السّائل السّ فلی فاعط
یعنی دستها سه است: 1- دست قدرت علیاي خداوند متعال. .«1» الفضل و لا تعجز نفسک
-2 دست دهنده که تالی است عطاي الهی را. 3- دست سائل که مرتبه سفلی دارد، پس عطا کن زیادتی را، و عاجز نکن نفس خود
را، و هر عملی که مؤمن به وجه احسن بجا آورد خداي تعالی مضاعف فرماید اجر آن را.
چنانچه عیاشی- از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده فرمود:
هرگاه مؤمن عملش را به نیکوترین وجه بجا آورد، مضاعف فرماید خدا به هر حسنه هفتصد برابر، این است فرمایش الهی:
وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ: پس نیکو بجاي آورید اعمالی را که به جهت ثواب الهی آن را عمل نمائید. راوي سؤال کند: احسان
چیست؟
__________________________________________________
صفحه 273 از 303
. 1) خصال، صفحه 133 ، حدیث 144 )
ص: 478
فرمود: هرگاه نماز کنی سجودش نیکو ادا کن، و هرگاه روزه داشتی پس نگاهدار از آنچه فساد روزه تو در آنست، و هرگاه حج
«1» . نمودي نگاهدار خود را از آنچه حرام است بر تو در حج و عمره، و هر عملی که بجاآوري باید پاکیزه باشد از پلیدي
[سوره البقرة ( 2): آیه 262 ]... ص : 478
الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنا وَ لا أَذيً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ
(262)
بعد از آن در بیان تهذیب صدقات میفرماید:
الَّذِینَ یُنْفِقُونَ: آن کسانی که انفاق میکنند، أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ: مالهاي خود را در راه خدا از جهاد و غیر آن، ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ: پس
از پی در نمیآورند آنچه انفاق نمودهاند، مَنا وَ لا أَذيً: منتی و نه اذیتی و آزاري، یعنی در صدقه دادن منت بر کسی ننهند و
سرکشی نکنند و نرنجانند فقیر را به قول و فعل زشت و قبیحی مانند روي ترش کردن و اظهار کراهت نمودن بلکه به طیب نفس و
قول نیکو و بشاشت وجه و طلاقت لسان صدقات را بر فقرا و مساکین عطا کنند.
لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ: مر این جماعت منفقین را باشد مزد و اجر صدقه آنها نزد پروردگار ایشان. ذکر این قید به جهت آنست که
نفس به آن موثق باشد. وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ: و ترسی نیست بر ایشان از نقصان و کم شدن اجر و ثواب. وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ: و نیستند
ایشان اندوهگین و غمناك شوند از فوت ثواب در زمان آینده.
در منهج- از حضرت رسالت صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مروي است که
__________________________________________________
1) تفسیر برهان، جلد اوّل، صفحه 252 ، حدیث سوّم. )
ص: 479
فرمود: منت نهنده به آنچه دهد حق تعالی او را، تکلم نفرماید و نظر رحمت به او ندارد و پاکیزه نسازد او را از معاصی، یعنی او را
و از جمله منت، چشم داشتن به ثنا و شکرگزاري طرف مقابل است، و لذا حق تعالی در مدح اهل بیت در حین تصدیق «1» . نیامرزد
ایشان از قول آنها فرماید: لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً.
تفسیر برهان- از حضرت صادق علیه السلام فرمود حضرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: من اسدي الی مؤمن معروفا ثمّ
یعنی: هر که عطا کند به سوي مؤمنی معروفی را، پس اذیت کند او را به کلاهی یا «2» آذاه بالکلام او منّ علیه فقد ابطل اللّه صدقته
منت گذارد بر او، پس بتحقیق باطل فرماید خدا صدقه او را.
[سوره البقرة ( 2): آیه 263 ]... ص : 479
( قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِنْ صَدَقَۀٍ یَتْبَعُها أَذيً وَ اللَّهُ غَنِیٌّ حَلِیمٌ ( 263
قَوْلٌ مَعْرُوفٌ: سخن نیکو مر فقیر را، یعنی رد جمیل، وَ مَغْفِرَةٌ: و درگذشت از درشتی با سائل یا وعده نیکو دادن که مقترن باشد به
وفا و عفو از اصرار سائل یا گفتن به اینکه خدا تو را توسعه دهد و تو را غنی سازد، خَیْرٌ مِنْ صَدَقَۀٍ: بهتر است از صدقه که نسبت به
سائل، یَتْبَعُها أَذيً:
تابع شود او را رنجی و آزاري از سرزنش و غیر آن، زیرا صاحب این صدقه محروم است از ثناي جمیل در دنیا و ثواب جزیل در
صفحه 274 از 303
آخرت. و قول معروف و عفو مستحق ثناي دنیوي و اجر اخروي است. وَ اللَّهُ غَنِیٌّ حَلِیمٌ: و خداي تعالی بینیاز است از صدقه کسانی
که صدقه آنها مشوب به منت و
__________________________________________________
. 1) تفسیر منهج الصادقین، جلد دوّم، صفحه 119 )
2) تفسیر برهان، جلد اوّل، صفحه 253 ، حدیث اوّل. )
ص: 480
آزار باشد، بردبار است و تعجیل نفرماید در عقوبت منان و موذي.
از حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مروي است که هرگاه سائل سؤال کند، قطع مکنید سؤال او را تا فارغ شود، پس رد
کنید او را به وقار و نرمی که دادن چیزي باشد، یا به وجه نیکو او را جواب دهید، چه گاهی به شما آید کسی که نه از انس باشد نه
از جن بلکه ملکی است به صورت سائلی تا ملاحظه نماید که شما چه معامله میکنید در نعمتی که حق تعالی محض لطف و تفضل
«1» . به شما ارزانی داشته
[سوره البقرة ( 2): آیه 264 ]... ص : 480
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَ دَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذي کَالَّذِي یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَ فْوانٍ
( عَلَیْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً لا یَقْدِرُونَ عَلی شَیْءٍ مِمَّا کَسَبُوا وَ اللَّهُ لا یَهْدِي الْقَوْمَ الْکافِرِینَ ( 264
بعد از آن نهی صریح در ابطال صدقات میفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا: اي کسانی که ایمان آوردهاید به خدا و معتقدات حقه ایمانیه، لا تُبْطِلُوا صَ دَقاتِکُمْ: باطل نکنید و فاسد مسازید
اجر و ثواب صدقات خود را، بِالْمَنِّ وَ الْأَذي به منت گذاردن و اذیت نمودن به فقیر به سرزنش نمودن یا روي ترش کردن.
تنبیه: علامه انصاري رحمه الله در رسائل، بیانی در معنی ابطال فرموده
__________________________________________________
. 1) تفسیر مجمع البیان، جلد اوّل، صفحه 375 )
ص: 481
به اینکه: حقیقت ابطال به مقتضاي باب افعال، احداث بطلان است در عمل صحیح، و قرار دادن آن را باطل، و آیه شریفه به این
معنی راجع شود لنهی از قرار دادن عمل را لغو که اثري بر آن مترتب نگردد، مانند معدوم بعد از آنکه چنین نبوده به جهت نهی در
تعقیب آن به منت و اذیت و مفاد آیه قبل ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنا وَ لا أَذيً.
نزد بعضی چون (منّ و اذي) مشترکند در غیظ و کدورت، پس مبطل صدقه باشد، زیرا صدقه با این وصف بر وجه اخلاص نباشد.
اینست معنی بطلان چه هر که توطین نفس خود کند بر طاعت خدا و طلب رضاي او، هر آینه صادر نشود از او مگر خیرات، لذا
اعطاي سائل نماید به طیب نفس و یا رد کند به احسن وجه و بگوید خدا توسعه دهد و روزي فرماید تو را. و اگر فقیر سوء کلام یا
جسارتی از او سر زد عفو نماید و مؤاخذه نکند. و قول معروف اشاره به حسن رد و مغفرت اشاره به عفو ادب سائل است چنانچه
هرگاه توسعه ندهید مردم را «1» : حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: اذا لم تسعوا النّاس باموالکم فسعوهم باخلاقکم
به مالهاي خود، پس گشایش نمائید آنها را به اخلاق خود.
بعد از آن براي کیفیت ابطال اجر صدقه مثلی بیان فرماید: کَالَّذِي یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ: مانند ابطال آن کسی که از طریق اخلاص
منحرف شده انفاق کند مال خود را براي نمودن به مردمان نه براي رضاي ملک منان. وَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ: و حال آنکه
صفحه 275 از 303
ایمان نیاورد به خدا و روز قیامت، زیرا اگر به خدا ایمان داشتی صدقه براي رضاي او دادي نه براي نشان دادن به مردم، و اگر به
قیامت معتقد بودي معامله براي ثواب اخروي نمودي نه عوارض دنیوي. فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوانٍ: پس مثل این منافق مرائی در انفاق مانند
سنگ خاره املس است، عَلَیْهِ تُرابٌ: که بر آن سنگ خاك خشک باشد. فَأَصابَهُ وابِلٌ: پس برسد به آن سنگ باران شدید بزرگ
قطره، فَتَرَکَهُ صَلْداً: پس شسته باشد آن خاك را از
__________________________________________________
1) المحجۀ البیضاء، جلد 3، صفحه 330 (با مضمون مشابه). )
ص: 482
آن سنگ به قسمی که هیچ اثري باقی نباشد و بکلی پاك کرده باشد.
وجه تمثیل: آنکه صفوان مثل منافق، و خاك بر آن مثل انفاق او که به ریا نموده مانند قطرات باران عذاب از سحاب ربانی بر آن
ریزان گردد، آثار آن نفقات محو گشته سنگی بیحاصل بماند و تمام اعمال اهل ریا همین حال را دارد، چون از خلوص خالی
باشد.
لا یَقْدِرُونَ عَلی شَیْءٍ: قادر نباشند این منفقین مرائی بر ثواب چیزي، مِمَّا کَسَ بُوا: از آنچه کسب کرده باشند، یعنی به ریا تصدق
نموده.
مراد آنست که به آن صدقه ریائی منتفع نشوند و ثواب آن را نیابند در روز قیامت. وَ اللَّهُ لا یَهْدِي الْقَوْمَ الْکافِرِینَ: و خداوند راه
ننماید گروه کافران را طریق بهشت و اعطاي ثواب به سبب آنکه کفر به آن محیط شد، و آن مانع استحقاق ثواب در انفاق است. یا
راه ننماید به خیر و ارشاد گروه کافران را به لطفی که ایشان را مجبور نماید بر فعل طاعت، زیرا منافی حکمت و نقض غرض
خواهد بود.
تبصره: وضع کافرین در موضع مرائین تشدید عظیم است نسبت به مرائی و اشعار بر آنکه ریا و شرك و کفر از یک وادي هستند، و
احادیث بسیار در مذمت آن وارد شده:
-1 در کتاب کافی- قال ابو عبد اللّه علیه السّلام: کلّ ریاء شرك، انّه من عمل للنّاس کان ثوابه علی النّاس و من عمل للّه کان ثوابه
فرمود حضرت صادق علیه السّلام: هر ریائی شرك است و بدرستی که هر که عملی نماید براي مردم، باشد ثواب او بر «1» علی اللّه
مردم، و هر که عمل کند براي خدا میباشد ثواب او بر خداي تعالی.
-2 قال الرّضا علیه السّلام: ویحک یابن عرفۀ اعملوا لغیر ریاء و لا سمعۀ فانّه من عمل لغیر اللّه و کلّه اللّه الی ما عمل، ویحک ما عمل
فرمود حضرت .«2» احد عملا الّا رادّه اللّه به ان خیرا فخیر و ان شرّا فشر
__________________________________________________
. 1) اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب الریاء، حدیث سوم و پنجم (جلد 2 صفحه 293 )
.( 2) اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب الریاء، حدیث سوم و پنجم (جلد 2 صفحه 294 )
ص: 483
رضا علیه السلام: واي بر تو اي ابن عرفه، بجا آورید عمل را بدون ریاء و سمعه، پس بدرستی که هر که عملی نماید براي غیر خدا،
واگذارد او را با عملش. واي بر تو، نیست هیچ عملی که کسی بجا آورد مگر آنکه ظاهر فرماید خدا به آن عمل را اگر خیر باشد
جزاي اثر او خیر، اگر شر باشد پس اثر او شر خواهد بود.
-3 در امالی- ابن بابویه در ذیل حدیثی از حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرماید: فاتّقوا اللّه و اجتنبوا الرّیاء فانّه شرك
باللّه انّ المرائی یدعی یوم القیمۀ باربعۀ اسماء یا کافر یا فاجر یا غادر یا خاسر حبط عملک و بطل اجرك و لا خلاق لک الیوم
صفحه 276 از 303
پس بترسید خدا را و اجتناب کنید ریاء را، بدرستی که ریا شرك به خداست. بتحقیق مرائی .«1» فالتمس اجرك ممّن کنت تعمل له
روز قیامت به چهار اسم خوانده شود: اي کافر، اي معصیت کار، اي مکار، اي زیانکار حبط گردید عمل تو و باطل شد اجر تو و
نجات براي تو نیست، پس بخواه اجر خود را از کسی که براي او نمودي.
[سوره البقرة ( 2): آیه 265 ]... ص : 483
وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّۀٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَها ضِ عْفَیْنِ فَإِنْ لَمْ یُصِ بْها
( وابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ( 265
بعد از آن مثلی براي منفق و مخلص بیان فرماید:
__________________________________________________
. 1) بحار الانوار، جلد 72 ، صفحه 295 ، حدیث 19 )
ص: 484
وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ: و مثل آنانکه انفاق میکنند به اعتقاد صحیح و اخلاص مالهاي خود را در خیرات و مبرات، ابْتِغاءَ
مَرْضاتِ اللَّهِ: براي طلب خشنودي خدا، وَ تَثْبِیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ: و به جهت تصدیق ایشان به اسلام و قوت یقین و بصیرت و یقین داشتن
بجزا و پاداش که صدور یافته، این تصدیق و تثبیت از نفسهاي آنها. یا تثبیت به معنی اخلاص و توطین است، یعنی به جهت خالص
ساختن انفاق براي خدا و اطمینان بر جزا که صدور یافته این دو از نفوس آنها، کَمَثَلِ جَنَّۀٍ بِرَبْوَةٍ: مانند بوستانی است پر از اشجار و
اثمار که واقع باشد به موضع بلندي که تابش آفتاب زودتر به آن رسد و باد بیشتر وزیده و میوهجاتش از آفت دورتر و در نضارت و
طراوت بمرتبه کمال است.
أَصابَها وابِلٌ: برسد به آن باران بزرگ قطره، فَآتَتْ أُکُلَها ضِ عْفَیْنِ: پس بار آورد میوه خود را در حالی که دو برابر باشد، یعنی به
یک سال چندان میوه دهد که باغات دیگر به مدت دو سال بار آورند. از حضرت صادق علیه السّلام مروي است که مضاعف شود
فَإِنْ لَمْ یُصِ بْها وابِلٌ فَطَلٌّ: پس اگر نرسد آن باغ را «1» . میوهجات آن، چنانچه مضاعف شود اجر کسی که انفاق کند مال خود را
باران عظیم القطره، پس بدو رسد باران ضعیف، این قدر نیز کافی است براي روئیدن و برودت هوا و ارتفاع مکان نمو ثمره آن.
ملخص معنی آنکه نفقات این جماعت زاکی و نامی نزد خدا و به هیچ وجه ضایع نمیشود اگرچه متفاوت باشد در کم و بیش و به
اعتبار آنچه منضم به آن باشد از مزیت ثواب بر سبیل تفضل. وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِ یرٌ: و خداي تعالی به آنچه میکنید از روي
اخلاص، یا ریا، بینا است و مناسب هر یک جزا خواهد داد. این فرمایش تحذیر است از ریا و ترغیب در اخلاص.
تبصره: محققین فرمودهاند که در صدقه چهار حرف و هر کدام را
__________________________________________________
. 1) مجمع البیان، جلد اوّل، صفحه 378 )
ص: 485
اشارهاي است: 1- (ص)- که صاد است یعنی منع کننده است صاحبش را از مکروهات دنیا و آخرت. 2- (د) دال است صاحبش را
به سوي بهشت و نعیم ابدي. 3- (ق)- که موجب قرب صدقه دهنده است به خداي تعالی. 4- (ه)- که هادي صاحبش باشد از
جانب خداي سبحان.
و نیز فرمودهاند صدقه که با اخلاص باشد، پنج کلام را گویا باشد در عالم واقع نسبت به صاحبش: 1- آنکه کم بودم بسیار نمودي
- مرا. 2
صفحه 277 از 303
- کوچک بودم بزرگ کردي مرا. 3- دشمن بودم دوست نمودي مرا. 4
فانی بودم باقی داشتی مرا. 5- حافظ من بودي حافظ شدم تو را.
[سوره البقرة ( 2): آیه 266 ]... ص : 485
أَ یَوَدُّ أَحَ دُکُمْ أَنْ تَکُونَ لَهُ جَنَّۀٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُ فِیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ وَ أَصابَهُ الْکِبَرُ وَ لَهُ ذُرِّیَّۀٌ ضُ عَفاءُ
( فَأَصابَها إِعْصارٌ فِیهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ ( 266
أَ یَوَدُّ أَحَدُکُمْ: (همزه براي انکار است) آیا دوست میدارد یعنی دوست نمیدارد یکی از شما، أَنْ تَکُونَ لَهُ جَنَّۀٌ: اینکه باشد براي او
باغی، مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ: از درخت خرما و انگور که تاکستان و نخلستان باشد، تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ: که جاري شود از زیر
درختان آن جویهاي آب، لَهُ فِیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ: براي صاحب باغ در آن بستانها از همه میوهجات باشد نه همین خرما و انگور. و
تخصیص این دو به جهت فضیلت و شرف با کثرت منافع آنها است. یا مراد به ثمرات منافع است، ص: 486
یعنی آن باغ مشتمل به انواع منفعتها باشد. وَ أَصابَهُ الْکِبَرُ: و حال آنکه فرارسیده باشد صاحب باغ را پیري و کهن سالی که فقر و فاقه
در این سن سختتر است. وَ لَهُ ذُرِّیَّۀٌ ضُ عَفاءُ: و مر او را در این پیري فرزندان خردسال ناتوان باشد که معیشت تمام آنها از این باغ
بوده باشد چنین شخصی با این وضعیت زندگانی، فَأَصابَها إِعْصارٌ: پس در این هنگام برسد این باغ پرمیوه را گردباد که منعکس
بهم پیچیده شود مانند عمود مثل پیچیدن جامه در حال فشردن، فِیهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ: در «1» میشود از زمین به آسمان و بر استداره
آتشی باشد پس بسوزد یکمرتبه آن باغ به سبب آن باد سموم و صاحب باغ متحیر و مبهوت بماند در کار خود.
وجه تمثیل: تشبیه آن کسی است که افعال نیک خود را مشوب ساخته به ریا و سمعه و آنچه خلاف رضاي خدا باشد، به حال
صاحب چنین باغ پر از میوهجات که با داشتن عائله خردسال عاجز و امرار زندگانی او از آن یک مرتبه باد سموم همه را نابود و او
را به خاك سیاه نشاند. وجه تشبیه بیبهره بودن و تحیر و خسران است، یعنی چنانچه این شخص با بسیاري نعمت و زیادي عائله و
شدت احتیاج یکمرتبه فاقد هستی گردد چقدر بر او دشوار و ناگوار خواهد بود، همچنین مرائی، روز قیامت باغستان عمل او به
سبب نداشتن خلوص، نیست شود و با شدت احتیاج به حال تحیر و تأسف و حزن باقی ماند، اینست نتیجه اعمال ریاکنندگان. نه
کاري که یابند مزدي بر آن، نه حالی که ببینند نفعی بر آن.
ز ابر ریا برقی افروخته همه کسب اعمالشان سوخته
کَ ذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ: چنانچه در باب صدقه و جهاد بیان فرمود، همچنین بیان میفرماید خدا براي شما آیات و نشانههاي
الطاف و احسان بیپایان خود را، لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ: براي اینکه تفکر
__________________________________________________
1) استداره: گرد برآمدن، به شکل دایره بودن. )
ص: 487
کنید در آن و از آن عبرت گرفته در عبادت و طاعت الهی غیر را شریک نگردانید و سعی نمائید که اعمال را بر وجه خلوص بجاي
آورید.
قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم للمرائی ثلاث علامات: یکسل اذ کان وحده و ینشط اذا کان عنده احد، یحبّ ان یحمد فی
فرمود حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: براي ریا کننده سه علامت است: 1- کسالت دارد وقتی که تنها ،«1» جمیع اموره
است. 2- و نشاط دارد زمانی که نزد او کسی باشد. 3- دوست دارد که در تمام امور ستوده شود.
صفحه 278 از 303
[سوره البقرة ( 2): آیه 267 ]... ص : 487
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَ بْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمْ بِآخِ ذِیهِ إِلاَّ أَنْ
( تُغْمِضُوا فِیهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ ( 267
بعد از آن مؤمنین را به انفاق حلال امر میفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا: اي کسانی که ایمان آوردهاید به خدا و پیغمبر و معتقدات حقه، أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَ بْتُمْ: انفاق کنید در راه
خدا بعض از حلال آنچه کسب کنید از تجارت و صناعت. طیب در لسان شارع بدو معنی اطلاق شده: 1- پاکیزه. 2- حلال، و به هر
دو روایت وارد شده. وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ: و نیز انفاق کنید بعض از آنچه بیرون آوردیم براي شما از زمین مانند غلات و
ثمار که زکات در آن واجب باشد و از معادن که خمس نیز در آن واجب است.
در منهج- ابن عباس روایت نموده که حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله
__________________________________________________
.( 1) اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب الریاء، حدیث هشتم بنقل از امیر المؤمنین (ع) (جلد 2 صفحه 295 )
ص: 488
و سلّم فرمود: بدرستی که در اموال شما براي خدا حقی باشد، چون مال شما به آن حد رسید زکات باید بدهید. پس اغنیاي انصار
به وقت رسیدن خرما آنچه پاکیزه بود به مسجد آورده در گوشهاي مینهادند تا فقراي مهاجرین آن را تناول کنند. روزي یکی از
اغنیاي مال دوست، صاعی از خرما که هیچ ارزش نداشت آورده در میان خرماهاي نیکو ریخت و کالاي خبیث خود را با آن متاع
و قصد مکنید تباه فاسد و حرام را از آن چیز در «1» : طیب برآمیخت، حق تعالی از آن نهی فرمود که: وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ
حالتی که انفاق کنید. یا خبیث و فاسد و ضایع مال را انفاق مکنید بلکه طیب و صالح و طاهر را براي خدا دهید.
وَ لَسْتُمْ بِآخِذِیهِ: و حال آنکه شما هم نیستید گیرنده مال بد و فاسد و نخواهید اخذ کنید آن را. إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِیهِ: مگر آنکه چشم
بپوشید در گرفتن آن به جهت کراهت طبع از آن و مسامحه و مساهله نمائید، پس آنچه به خود نپسندید به دیگران نپسندید. و
عادت نیکان بر اینست که آنچه خیر و صلاح براي خود خواهد اکمل آن را براي غیر خودخواهان باشد.
وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ: و بدانید بدرستی که خداي تعالی بینیاز است از قبول صدقه ناپاك و حرام. ستاینده است آن را که از
مال طیب دهد. یا غنی است از انفاق شما و امر به آن به جهت انتفاع شما است حمید است به قبول و ثواب بر آن.
تبصره: اصح آنست که انفاق اعم است از واجب و مستحب، و شرط طیب بودن در هر دو لازم است و احادیث در آن وارد است:
-1 در منهج- از حضرت رسالت صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مروي است: بدرستی که خداي تعالی تقسیم فرموده میان شما اخلاق
شما را چنانچه قسمت نموده ارزاق شما را، و بتحقیق خدا پاك و منزه است، قبول نفرماید مگر طیب را. و هیچ بنده نباشد که مال
حرام جمع کند و از آن
__________________________________________________
. 1) منهج الصادقین، جلد دوّم، صفحه 126 )
ص: 489
«1» . صدقه دهد مگر آنکه قبول نشود و اگر بگذارد و بال آخرت او باشد
-2 ابو امامه از آن حضرت روایت نموده که فرمود: خیر ده جزء است و فاضلترین آن ده جزء تجارت است، چون حق بگیرد و در
«2» . حق انفاق کند
-3 در وسائل- از حضرت صادق علیه السّلام از آیه (وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ) سؤال شد فرمود: مردم وقتی مسلمان شدند نزد
صفحه 279 از 303
آنها مالهاي ربا و خبیثه بود داخل در مال و صدقه دادند، پس خدا نهی فرمود از آن و بدرستی که صدقه صلاحیت ندارد مگر از
«3» . حلال طیب
-4 حضرت صادق علیه السّلام فرماید: اگر مردم بگیرند آنچه امر فرموده است خدا به آن پس انفاق نمایند در آنچه نهی فرموده،
قبول نفرماید از ایشان. و اگر اخذ کنند آنچه را که نهی فرموده پس انفاق نمایند در آنچه امر فرموده، قبول نفرماید از آنها مگر
«4» . آنکه از محل حق بگیرند و به حق خرج کنند
[سوره البقرة ( 2): آیه 268 ]... ص : 489
( الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلًا وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ ( 268
بعد از امر به انفاق از طیب مال، تحذیر فرماید از وسوسه شیطان در منع از انفاق:
الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ: ابلیس جنی یا انسی میترساند شما را در وقت انفاق نمودن از فقر و احتیاج به این تدلیس که پیري و کوري
داري.
__________________________________________________
[...] . 1) و ( 2) مدرك پیشین، صفحه 127 )
3) وسایل الشیعه، جلد 6، صفحه 328 (کتاب الزکاة، ابواب الصدقه، باب 46 ، حدیث هفتم). )
4) همان مدرك، صفحه 326 ، حدیث سوّم. )
ص: 490
وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ: و امر نماید شما را به خصلت زشت که آن بخل و امساك و منع صدقات است. و نزد بعضی مراد از فحشاء
معاصی است.
نکته: مراد امر شیطان، وسوسه او میباشد، لکن چون غالب اوقات وساوس او را نفس اماره تابع شود، لذا تعبیر به امر شده.
وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ: و خداي تعالی وعده میفرماید شما را بر صدقه دادن مغفرت و آمرزش گناهان را از جانب خود، وَ فَضْلًا: و
زیادتی روزي در دنیا بعوض صدقه یا مزیت جزا و ثواب در عقبی.
ابن عباس- از حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت نموده که فرمود: دو چیز است از خدا و دو چیز از شیطان. پس آن
دو چیز که از خداست: یکی مغفرت بر معاصی و دیگر زیادتی در روزي. و آن دو که از شیطان است: یکی ترس از فقیري و دیگر
«1» . امر به بدي و معاصی
علی بن ابراهیم قمی رضوان اللّه علیه فرماید: بدرستی که شیطان گوید انفاق نکنید به جهت آنکه فقیر میشوید، و خدا وعده فرماید
«2» . شما را اینکه بیامرزد شما را اگر انفاق کنید براي خدا، و فضل که عوض دنیائی باشد عطا فرماید
وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ: و خداي تعالی بسیار صاحب فضل و وسعت دهنده است بر منفقان، دانا میباشد به انفاق و استحقاق آن مرسعه
فضل و مغفرت را.
تنبیه: آیه شریفه آگاهی است به آنکه شیطان به وساوس خود شما را منع میسازد از انفاق به ترسانیدن از فقر و فاقه، و لکن خداوند
منّان شما را به انفاق، وعده مغفرت و بخشایش فرموده. و بزرگان فرمودهاند: وعده شیطان غرور است، وعده رحمان سرور. وعده
شیطان فقر است، وعده رحمان غفر. وعده شیطان افلاس است، وعده رحمان خلاص. وعده شیطان شقاوت است، وعده رحمان
سعادت. وعده شیطان عاقبت نیران است و
__________________________________________________
صفحه 280 از 303
. 1) تفسیر مجمع البیان، جلد اوّل، صفحه 381 )
. 2) تفسیر علیّ بن ابراهیم، جلد اوّل، صفحه 91 )
ص: 491
وعده رحمان سر انجام جنان. پس به وعده شیطان مغرور مشو و به وعده خداوند منان مطمئن باش تا سعادت دارین را دریابی و به
فیض سعادت سرمدي فایز شوي.
[سوره البقرة ( 2): آیه 269 ]... ص : 491
( یُؤْتِی الْحِکْمَۀَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَۀَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ ( 269
یُؤْتِی الْحِکْمَۀَ مَنْ یَشاءُ: عطا فرماید خداوند حکمت را هر که را خواهد و اهلیت داشته باشد.
تبصره: مفسرین را در حکمت اقوالی است:
«1» . -1 تفسیر برهان- ابی بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده که طاعت خدا و معرفت امام علیه السّلام است
«2» . -2 در تبیان- از آن حضرت مروي است که مراد معرفت و تفقه در دین است
«3» . -3 از آن حضرت مروي است مراد از حکمت ضیاء معرفت و میراث تقوي و ثمره صدق است
-4 نزد ابن عباس حکمت مراد نبوت و یا علم قرآن یا معرفت به ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و مقدم و مؤخر و حلال و حرام و
«4» . امثال آن است
-5 فهم.
6 -
س
ر
ت
ا
د
خ
.
__________________________________________________
. 1) تفسیر برهان، جلد اوّل، صفحه 255 )
. 2) تفسیر تبیان، جلد دوّم، صفحه 349 )
. 3) تفسیر صافی، جلد اوّل، صفحه 299 )
. 4) تفسیر مجمع البیان، جلد اوّل، صفحه 382 )
ص: 492
-7 تحقیق علم و اتقان عمل.
-8 علم به احکام شریعت.
و تسمیه علم به حکمت به جهت آنست که علم مانع فعل قبیح است، چه آن متضمن دعوت به فعل نیکو و زجر و منع از فحشاء و
قبایح است و از حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مروي است فرمود: انّ اللّه اتانی من الحکمۀ مثل القران و ما من بیت لیس
فیه شیء من الحکمۀ الّا کان خرابا الا ففقّهوا و تعلّموا و لا تموتوا جهلاء یعنی بدرستی که خداوند عطا فرمود مرا از حکمت مثل
قرآن، و هیچ خانه نیست که در آن چیزي از حکمت نباشد مگر آنکه خراب و ویران است. آگاه باشید تفقه نمائید و یاد گیرید و
نمیرید به حالت جهل و نادانی.
بنابراین اینست معنی حکمت که خداوند فرموده نه کلمات حکماء یونان و فلاسفه که از ترشحات قواي فکریه و عقول طبیعیه است،
لکن حکمت نبویه مربوط به عقل به مسموع و مربوط است به افاضات سبحانی و رشحات انوار الهی و علم لدنی.
وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَ ۀَ: و هر که را عطا شد علم قرآن و شریعت و معارف الهیه، فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً: پس بتحقیق داده شده او را خیر
صفحه 281 از 303
بسیار، زیرا آن جامع خیر دنیا و آخرت است.
«1» . علی بن ابراهیم رضوان اللّه علیه فرموده: خیر کثیر معرفت حضرت امیر المؤمنین و معصومین علیهم السّلام است
بعضی از بزرگان فرمودهاند: حق تعالی متاع دنیا را قلیل شمرده که: قل متاع الدنیا قلیل، و علم و دانش را به کثرت خیر موصوف
ساخته، چنانچه در این آیه فرموده پس عالم به احکام دین باید قدر و منزلت خود را بشناسد و براي جیفه دنیاي دنیه مقام شامخ علم
و عمل را از دست ندهد، و حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام در دیوان منسوب به آن حضرت فرماید:
__________________________________________________
. 1) تفسیر علی بن ابراهیم، جلد اوّل، صفحه 92 )
ص: 493
لا فضل الّا لاهل العلم انّهم علی الهدي لمن استهدي ادلّاء و قیمۀ المرء ما قد کان یحسنه و الجاهلون لاهل العلم اعداء نقم بعلم و لا
ندري له بدلا فالنّاس موتی و اهل العلم احیاء
وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ: و متذکر نشوند و پند نیابند به آنچه مذکور شد از آیات بینه و مواعظ زاجره مگر صاحبان عقول خالصه
از شوائب و اوهام ردیه که دلالت کند آنها را بخیر و صلاح و آنچه طاعت و عبادت الهی باشد، چنانچه از حضرت صادق علیه
السّلام سؤال شد: ما العقل؟
قال: ما عبد به الرّحمن و اکتسب به الجنان، قال قلت: فالّذي کان فی معاویۀ؟ فقال: تلک النّکراء تلک الشّیطنۀ و هی شبیهۀ بالعقل
جواب فرماید: عقل آن چیزي است که به آن عبادت رحمان و کسب جنان شود. راوي عرض کرد: پس آنچه در «1» لیست بالعقل
معاویه بود؟ فرمود: آن حیله و شیطنت باشد، و آن شبیه عقل است و نیست عقل.
[سوره البقرة ( 2): آیه 270 ]... ص : 493
( وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَۀٍ أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُهُ وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ ( 270
وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَۀٍ: و آنچه صرف کردید و میکنید اي مؤمنان از انفاق اندك یا بسیار در پنهانی یا آشکارا به طریق واجب یا
مستحب به ریا یا اخلاص در طاعت یا معصیت، أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ: یا نذر نمودید نذر واجب از نذر معین یا غیر معین، فَإِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُهُ:
پس بدرستی که خداي تعالی میداند آن را و به خوب و بد و حلال و حرام آن عالم است. و چون ذات الهی از تمام جزئیات امور
آگاه است و هیچ چیز از علم او مخفی نخواهد بود، پس بر وفق آن جزا و سزا خواهد داد از ثواب و عقاب.
__________________________________________________
.( 1) اصول کافی، کتاب العقل و الجهل، حدیث سوّم (جلد اوّل، صحفه 11 )
ص: 494
وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ: و نیست مر ستمکاران که انفاق کنند به ریا یا در معاصی یا به نذر خود وفا نکند، هیچ یاري و نصرت
کننده در آخرت که ایشان را از عذاب برهاند و خلاص کند. تسمیه ایشان به ظالمان جهت آنست که وضع انفاق و نذر کردهاند در
غیر محل خود و ظلم به نفس خود نمودهاند به صرف نفقه در معاصی و تخلف نذر، که هر دو موجب عذاب آخرت است.
[سوره البقرة ( 2): آیه 271 ]... ص : 494
( إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِیَ وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ یُکَفِّرُ عَنْکُمْ مِنْ سَیِّئاتِکُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ( 271
إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ: اگر ظاهر و آشکارا کنید صدقات را به وقت ادا نمودن، فَنِعِمَّا هِیَ: پس نیکو چیزي است آشکار کردن، زیرا
صفحه 282 از 303
دیگران بدان رغبت و بر بخیلان حجت لازم میشود و قلوب بیگانگان به آشنائی با اهل حق میل کند. وَ إِنْ تُخْفُوها: و اگر پنهان
دارید صدقات را، وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ: در حالتی که بدهید آن را به فقرا در پنهانی و مخفی، فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ: پس آن پنهانی بهتر است مر
شما را، زیرا آن صدقه از آفت ریا و هتک عرض فقیر محفوظ میماند.
نزد علماي امامیه اظهار صدقه در واجبات و کتمان آن در مستحبات است، چنانچه در کتاب کافی از حضرت باقر علیه السّلام و علی
بن ابراهیم قمی رضوان اللّه علیه از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که اخفاي صدقه مختص به مستحب است، اما در واجب
تا متهم نشود به امتناع و مردمان به او اقتدا کنند در فعل طاعت، و محفوظ «1» . اظهار آن افضل است
__________________________________________________
. 1) تفسیر علی بن ابراهیم، جلد اوّل، صفحه 92 )
ص: 495
باشد از ریا.
و نزد بعضی حکم اخفا عام است در واجب و در مستحب، زیرا صحابه در زمان حضرت رسالت صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در اخفا
مبالغه داشتند چه در واجب و چه در مستحب.
و از حضرت صادق علیه السّلام مروي است که فرموده: هر چه خدا بر تو واجب فرموده پس اعلان آن از اخفا افضل است، و آنچه
مستحب فرموده اخفاي آن افضل است از اعلان آن، و اگر شخصی حمل کند زکات مالش را بر گردن خود و تقسیم نماید
«1» . آشکارا، نیکو و پسندیده باشد
وَ یُکَفِّرُ عَنْکُمْ مِنْ سَیِّئاتِکُمْ: و در گذرد و بپوشاند خداوند به سبب آن صدقات بعضی از گناهان شما را که حقّ غیر و مظالم در آن
نباشد.
در وسائل- از حضرت باقر علیه السّلام قال: صدقۀ السّرّ تطفی غضب الرّبّ و تطفی الخطیئۀ کما یطفی الماء النّار و تدفع سبعین بابا
فرمود صدقه سرّ و پنهانی، خاموش کند غضب پروردگار را و محو کند گناهان را چنانچه خاموش کند آب آتش را و «2» من البلاء
دفع نماید هفتاد درهاي از بلا را.
وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ: و خداي تعالی به آنچه بجا میآورید از اظهار صدقه و اخفاي آن و کم و زیاد و کلی و جزئی آن آگاه
است.
__________________________________________________
. 1) تفسیر صافی، جلد اوّل، صفحه 299 )
2) وسایل الشیعه، جلد 6، صفحه 277 (کتاب الزکاة، ابواب الصدقه، باب 13 ، حدیث نهم). )
ص: